مادران قصه گو
(چگونه یک مادرقصه گوی تمام عیار شویم؟ )
· (2)تولد قصه هم قصه ای دارد
از زمانی که بشر روایت کردن وقایع را آموخت قصه هم متولد شد.حتی بشر بدوی که از زبان حرکتی برای بیان مقصود خود استفاده می کرد به نوعی قصه می گفت. اما منظور ما در این سطور قصه ای است که یک سوی آن "قصه گو" با ویژگی هایی خاص و سوی دیگر آن کودکی است که در فضایی جذاب و عاطفی محو قصه می شود ، همراه با نقش آفرینان قصه زندگی می کند و از شادی آنان شاد و از غم و اندوه آنان ناراحت و غمگین می شود. قصه و قصه گویی خود قصه ی آشنای همه ی انسانها در همه ی روزگاران و جامعه هاست. انسانها در سفر، در غم و شادی ، در تنهایی و در جمع ، حتی در گیر و دار جنگ و بحرانهای زندگی با قصه همراه و مأنوس بوده اند، و از همین روست که قصه را همزاد انسان دانسته اند و نخستین قصه ها را از نخستین روزهای زندگی انسان در زمین روایت می کنند. نکته مهم اینکه قصه ها تنها، فاتح دنیای کودکان نیستند بلکه بزرگسالان نیز با شنیدن و خواندن قصه، درست مثل کودکان، با قصه جاری و همراه می شوند و صمیمیت و صفای کودکانه می یابند. کتابهای آسمانی نمونه های شاخصی از قصه گویی برای تذکر، هدایت و ارشاد انسان هاست. تورات، انجیل و قرآن سرشار از داستانهای انبیاء، اقوام و تمدن هایی است که آمده اند و رفته اند و زندگی آنها چراغ راه دیگر انسانها شده است. بهره گیری از 260 قصه ی قرآنی خود بیانگر تأثیر شگرفی است که قصه در انتقال مؤثر مفاهیم و موضوعات دارد.برخی مورخین و پژوهشگران سابقه قصه به معنای امروزین را مربوط به شش هزار سال پيش می دانند و معتقدند مصريها اولين ملتي بودهاند كه از آنها قصه به جاي مانده است.قصه گویی ونقل حکایت ها و افسانه ها از کهن ترین وسنتی ترین روشهای آدمی برای انتقال دانش ، تجربه و معرفت به نسل های بعدی بوده است. شما هیچ قصه ای را نمی توانید پیدا کنید که حاوی یک پیام اخلاقی و عبرت آموز نباشد، و هیچ قصه ای را نمی توانید بیابید که در آن بدی بر خوبی چیره شود. در همه جای دنیا ، پایان قصه ها پیروزی خوبی و روشنایی و شکست و روسیاهی بدی و زشتی و تیرگی است . شنیدن و خواندن عبارت «يكي بود يكي نبود، غير از خدا هيچكس نبود» ما را به دوران کودکی و به گذشته های دور ميبرد؛ به زمانی که پدربزرگها و مادربزرگها برایمان قصه هایی شیرین و جذاب و آموزنده می گفتند.همانانی كه راويان اصلي تجربه های نسل های دیروز بودند ؛ تجربه هایی که از نسلي به نسل ديگر انتقال يافتهاند. هرچند یکی از مهم ترین ویژگی ها و کارکردهای قصهها، جنبه سرگرمي آنهاست اما هریک از ما بهترین درسهاي زندگي و آموزه های اخلاقی و انسانی همچون ایثار و گذشت و فداكاري ، شجاعت، نوع دوستی ، کمک به دیگران ، استقامت و پایداری را از قصه های دوران کودکی آموخته ایم. جامعه ای که خواندن قصه و قصه گویی در آن رواج دارد جامعه ای صمیمی ، منطقی ، آرام و کم تنش ، روبه پیشرفت و تعالی است و خانواده ای که در آن پدر و مادر برای بچه ها قصه می گویند و بچه ها با مطالعه انس می گیرند خانواده ای کم مشکل است و فرزندان خانواده در نهایت تحصیل کرده و فرهیخته بار می آیند. در باره تاریخ قصه نویسی و قصه گویی می توان هزاران صفحه نوشت و در باره انواع قصه و داستان و رمان و گونه های دیگرنوشته های روایی نیز می توان هزاران کتاب تالیف کرد ، ولی ما در اینجا به ذکر خلاصه ای از تعریف و ویژگی های قصه ، تفاوت آن با سایر گونه های روایت و نوشتار روایی اکتفا می کنیم وبه شما مادران قصه گو پیشنهاد می کنیم برای دریافت اطلاعات جامع تر و تخصصی تر در این زمینه به منابعی که در انتهای این کتابچه آمده است مراجعه نمایید.
واما نکته های مهم در باره قصه و قصه گویی :
· با جستجو در منابع مختلف می توانیم تعاریف وچهارچوب زیر را برای قصه و قصه گویی بیابیم .
- در یک تعریف ، قصهگویی عبارت است از هنر یا فن نقل داستانها به شعر یا به نثر که شخص آن را در برابر شنونده یا شنوندگان به صورت زنده اجرا و کارگردانی میکند. در این تعریف قصهگویی یک هنر شخصی است، شکلی از هنر که آفریدگارانش یعنی گویندگان وشنوندگان باید انسانهای زنده باشند.
- در تعریف دیگری آمده است: قصه به سخن یا نوشتههایی از روزگاران قدیم و جدید اطلاق میشود که در آن شخصیتهای گوناگون خیالی یا واقعی ماجراهایی میآفرینند و قصهها از روزگاران قدیم برای آموزش، انتقال تجربهها و تاریخ هر قوم از نسلی به نسل دیگر پدید آمدهاند.
- قصه از نظر روايت بياني ساده و شفاهي دارد تا مخاطب كوچك و بزرگ، باسواد و بيسواد به راحتي بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند و اين از ويژگيهاي برجسته قصه به شمار ميرود كه لحن آن چنان گرم و صميمي است كه راوي انگار دست خواننده را ميگيرد و به او بال خيال ميدهد و او را تا كجاها و ناكجاها با خود ميبرد، او را صدا ميزند و با او حرف ميزند.
- قصه اغلب با جملههاي ساده كه در همه آنها مشابه و يكسان است آغاز ميشود، عباراتی چون «يكي بود يكي نبود، غير از خدا هيچكس نبود»، «در روزگاران قديم ...» و پايان قصه اغلب شاد است تا به مخاطب خود القا كند كه زندگي زيباست و خوشبختي در دوقدمي تو قرار گرفته است، اما براي خوشبخت بودن بايد خوب بود، پاك بود و دوست داشت؛ چرا كه درونمايه اصلي قصهها همواره تقابل خوبيها با بديها بوده است؛ تقابل خير و شر، زشتي و زيبايي، حسادت و مهر.
· تقریبا در تمامی قصه ها می توانیم شش ویژگی و کارکرد مشخص را بیابیم و قصه ای که این شش ویژگی را دارد از ویژگی های استاندارد یک قصه برخوردار است.1) در هر قصه، ماجرایی پیگیری می شود كه نقاط مجهولی دارد و می تواند حس كنجكاوی بچه ها را برانگیزد.2) پشت سر هم بودن و پیوستگی منطقی صحنه های قصه، كودك را سرگرم می كند و به ذهن او نظم منطقی می دهد.3) كودك به كمك قوه ی تخیل، خود را جایگزین یكی از شخصیت های قصه می كند و به این ترتیب شادمانی و لذت را نصیب خود می سازد.4) با خواندن قصه و بازگویی آنها نیروی بیان و تكلم كودك رشد می یابد و گنجینه ی لغات و اطلاعات وی غنی می شود.5)قصه گویی، فاصله ی میان قدرت «خواندن» و قدرت «درك كردن» را در كودك پر می كند. به عبارت دیگر آن دسته از كودكان كه در دوره ی پیش از دبستان به قصه ها گوش می دهند و با صداها و واژه ها و معنای آنها به صورت شنیداری می شوند در سنین مدرسه دربرخورد با شكل نوشتاری كلمات معنی آنها را سریع تر درك می كنند. 6) كودك از طریق قصه های مناسب با مشكلات و مسائل زندگی آشنا می شود و مهارت های اجتماعی بیشتری به دست می آورد.
· قصهها انواع مختلفي دارند . میتوان آنها را بر اساس محتوا تقسیم کرد که انواعی چون قصه پريان، قصههاي فلسفي، قصههاي فانتزي ، قصه های دینی را دربر میگیرد. قصه گاه كوتاه و گاه بلند بوده و ميتوان آن را با دو نوع ادبي داستان كوتاه و رمان مقايسه كرد، اما بيشتر قصهها به صورت كوتاه آمدهاند.شيوه نقل قصه به هر دو صورت نظم(شعر) و نثر وجود داشته و ميتوان به عنوان مثال به قصه های شاهنامه فردوسي در قالب نظم و قصههاي هزار و يك شب در قالب نثر اشاره كرد.
· قصه با داستان کوتاه فرق دارد. داستان كوتاه در تلاش براي نزديك شدن به زندگي واقعي است كه ميتوان آن را حقيقت نما ناميد. گرچه قصه و داستان كوتاه هر دو ويژگي كوتاه بودن را دارند اما عناصر قصه عموما غيرواقعي و خيالي است ، هرچند مفاهیم و آموزه هایی که مطرح می کند در نهایت در زندگی واقعی کاربرد دارد. آنچه كه در قصه به چشم ميخورد، دنياي خيالات است؛ دنياي دگرگونيها، دنیای سحر و جادو، در حالي كه پاهاي داستان كوتاه روي زمين قرار دارد و ميكوشد هر چه بيشتر خود را حقيقي و واقعي نشان دهد. داستان كوتاه حول يك محور ميچرخد و تنها يك سوژه و يك رويداد را دنبال ميكند اما قصه پر از رويدادهاي متفاوت و دنبالهدار است. قصه اغلب پايان خوشي دارد اما داستان كوتاه اغلب بر آن است تا خواننده را در پايان غافلگير كند و پايان خوب و يا بد در داستان كوتاه بيمعني به نظر ميرسد. تفاوت قصه، که در ادب گذشته ما سابقه دور و درازی دارد، با داستان به معنای متعارف آن هم چنین در طرز نگریستن به واقعیت یا در حقیقت در نحوه پرداخت آن است.در قصه در وهله اول سرگذشتی که نقل میشود اهمیت دارد و آدمها فقط از حیث پیش بردن این سرگذشت نقشی فعال یا منفعل دارند. در ادب گذشته ما سمک عیار، امیرارسلان نامدار و قصههای عامیانه یا شفاهی را میتوان از مقوله قصه نامید.در حقیقت قصه یا رمانس شکل بدوی داستان کوتاه یا رمان است، اما داستان یا رمان، چه در نگریستن به واقعیت و چه در پرداختن به ساختارهای روایی، فرق اساسی با قصه یا رمانس دارد. داستان یا رمان معمولا آدمها را به نحوی میپردازد و جریان زندگی را - چنانکه هست یا فرض میشود که هست - به گونهای روایت میکند و پیچیدگیهای واقعی و تناقضهای گوناگون هستی در آن انعکاس پیدا میکند؛ گیرم این پیچیدگیها و تناقضها از صافی ذهن خیالپرداز نویسنده میگذرند.در داستان یا رمان روایت آدمها با یکدیگر و با طبیعت و با موقعیت و وضعیت اجتماعی آنها ـ چه از حیث طبقاتی و نژادی و چه از حیث اخلاقی و جنسی ـ کمابیش قابل توضیح است یا باید قابل توضیح باشد. سیرت یا شخصیت آدمها معمولا بیش از حوادث و سیر ماجرا ـ چنانکه در قصه یا رمانس میبینیم ـ اهمیت دارد.از همین رو دیالکتیکی که در داستان یا رمان هست در مقایسه با دیالکتیک قصه یا رمانس کاملاً پیچیدهتر است و الزاما آدمها را صرفا به تضادهای اخلاقی یا تقابلهای خشک و خالص با یکدیگر در یک قلمرو بسته نشان نمیدهد.چنانکه اشاره کردم، قصه یا رمانس شکل بدوی داستان یا رمان است، بیآنکه از کاربرد قید «بدویت» قصد تخفیف قصه یا رمانس را داشته باشیم.ما نباید فراموش کنم که نوآوری ادبی و آزمایشگری در عرصه داستان و رمان معاصر بیرون از سنت ادبی قابل تصور نیست. برخی از میراث ادبی هر ملتی، از جمله میراث ادبی ملت ما، هنوز کیفیت معاصر بودن خود را حفظ کردهاند و کماکان در فرهنگ ما به حیات موثر خود ادامه میدهند
· نوع رایجی از قصه ها همان "افسانه ها" هستند.منظور از افسانه، داستانی است که در آن انسانها، جانوران، اشیاء یا موجودات تخیلی، ماجراهای گوناگون باور نکردنی به وجود میآورند.برای نمونه، در بعضی از افسانهها، از قالیچه یا تخت یا بالهایی سخن گفته شده است که انسان به کمک آنها به پرواز درآمده است. اگر چه پرواز انسان با وسیلهها واقعیت ندارد، ولی بیانگر آرزوی انسان برای کاستن از رنج سفر است. افسانه های عامیانه در واقع فرهنگ شفاهی جامعه و انتقال سینه به سینه فرهنگ ،آداب ، سنن و تجربه ها به نسل هاب بعد هستند. افسانه های عامیانه که می توان آنها را خویشاوند اسطوره نیز دانست دارای چند ویژگی هستند:1- معمولاً از طرح ویژه ای پیروی می کنند و آغاز و پایانی ویژه دارند.2- از آن جایی که از دل مردم بر آمده اند بیانگر آداب و رسوم و سنن توده ی مردم هستند.3- در این افسانه ها غالباً خوبی بر بدی و خیر بر شر پیروزی می یابد.4- خصلتهای خوب رادمردی و جوانمردی، مردانگی، شجاعت و نوع دوستی را مطرح می نماید.5- ماجراها پی در پی و پشت سر هم و سرانجام قهرمان اصلی به پیروزی می رسد.6- بعضی از افسانه ها دارای آهنگ و برخی دارای وزن و قافیه هستند. بز زنگوله پا و خاله سوسکه از این دست می باشند.7- افسانه ها سرشار از تخیل اند. تخیل سیال در افسانه، به پرورش تخیل کودک کمک می کند.
· انواع افسانه های عامیانه را می توان به قرار زیر برشمرد:1- اسطوره ای: مثل داستانهای شاهنامه از قبیل جمشید و ضحاک که سهم مهم و جدی در شکل گیری و پردازش داستانهای کهن دارند.2- افسانه های جادویی: جادو و جادو گری و موجودات شگفت انگیز مانند: سیمرغ، غول و پری و اژدها از عناصر مهم در این گونه افسانه ها به شمار می آیند.3- افسانه های نمادین: بسیاری از افسانه ها دارای نماد هستند و عناصر افسانه مانند دیو نمادی از خصلت ها و ویژگیهای رفتاری است. درموش و گربه عبید زاکانی، داستانهای منظوم مثنوی مولانا نمادهای بسیاری به چشم می خورد. 4- افسانه های عاطفی: افسانه هایی هستند که عواطف انسان را بر می انگیزد.مانند: نفرت به ستمگر، علاقه و همدردی با دردمندان و نیازمندان.5- افسانه های سرگرم کننده: افسانه هایی برای سرگرم کردن و شاد کردن و پر کردن فرصت های خالی زندگی است. خاله خدیجه ، خاله گردن دراز از این قبیل افسانه ها ست.6- افسانه های تعقلی و دینی: اندیشیدن درباره ی پدیده ها، حوادث، خدا، جهان، خود و دیگران ریشه در فطرت انسان دارد. شازده کوچولو نوشته سنت اگزوپری نمونه ای شاخص در این زمینه است.7- افسانه های عاشقانه: به جرأت می توان گفت که سهم قصه های عاشقانه اصلی ترین و گسترده ترین سهم در ادبیات ملتها دارد و همانگونه که در حوزه ی شعر نیز چنین است. لیلی و مجنون ، خسرو و شیرین از این دست افسانه هاست.8- افسانه های علمی: در روزگار ما بیشتر رواج یافته که بیشتر به کشف و پدیده های شگفت در جهان می پردازد.
· "حکایت" نیز نوع دیگری از قصه های ادبی است.در ادبیات سنتی به ماجراهای کوتاه نثر یا نظم که به صورت مستقل یا در ضمن موضوعات در کتابها ذکر میشود حکایت میگویندو همیشه حاوی یک یا چند حکمت پند آموز است.مثل حکایت های سعدی یا حکایت هایی که در کشکول ها می خوانیم.
حالا که با انواع قصه و داستان و تفاوت های و تشابه های انواع روایت های شفاهی و مکتوب آشنا شدید، در فصل بعدی مروری برابعاد ، نتایج و فواید قصه در ابعاد تربیتی ، روان شناسی ، فرهنگی و اجتماعی خواهیم داشت تا با نقش قصه در شکل گیری شخصیت کودکان بیشتر آشنا شوید.
...............پرسش و تمرین................
1) با استفاده از مطالب ارایه شده در این کتابچه تعریفی جامع از "قصه" ارایه دهید.
- خود شما چه تعریفی از قصه دارید؟
- تعریف اعضای خانواده و بستگان و دوستان شما از قصه چیست؟
2)با برخی ویژگی های قصه آشنا شدید.سری هم به کتاب های موجود درکتابخانه محله درباره قصه و قصه گویی بزنید و حداقل 20 ویژگی برای "قصه" پیدا کنید و بنویسید.
3) با استفاده از نوشتار حاضر و منابع کتابخانه ای، در باره "افسانه" ، تاریخچه و ویژگی های آن یک مقاله 30 سطری بنویسید و نام 20 افسانه معروف را در انتهای آن ذکر کنید.
4)قصه و داستان چه تفاوت هایی دارند؟ 10 تفاوت این دو را به صورت مجزا ذکر کنید.
· (3) دنیای قصه ، مدرسه ای به وسعت زندگی
دنیای قصه ، مدرسه ای به وسعت زندگی است.دنیایی است که کودکان و حتی نوجوانان شیفته آن هستند و با به کار گیری صحیح آن در نظام آموزشی می توان دانش آموزان را به درس و مدرسه جذب کرد و کلاس را برای آنان تبدیل به محیطی جذاب و دلپذیر نمود.شاید با نام عمو زنجیرباف آشنا باشید؛ نام تلویزیونی معلم معروف ، مرحوم استاد حسن نیرزاده که توانست با شیوه قصه و نمایش در کلاس های خود نه تنها تمامی دانش آموزان را به درس و مدرسه علاقمند کند بلکه قدرت فراگیری دانش آموزان کلاس های او نیز به طرز اعجاب آوری افزایش یافت. به راستی از جمله فعالیت هایی که میتواند بدون ایجاد حساسیت در نظام آموزشی از عهدهی مسئولیت خطیر پرورش کودکان بر آمده و همه چیز را همانند حلقه ای واحد به دور خود جمع کند، فعالیت قصهگویی است. قصه به لحاظ نیاز فطری انسان، همیشه یکی از برنامههای مورد علاقهی اوست. در طول تاریخ علی رغم پیشرفتهای سریع تکنولوژی هنوز زبان سادهی قصه نقش بسیار مهمی در بیان مسائل آموزشی دارد. در این راستا توجه به این نکته ضروری به نظر میرسد که یکی از بخش های مهم ادبیات کودک، قصه میباشد. قصه کودک را در همهی اوقات زندگی پرورش میدهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخیل و قوت تصور او میشود و نیز نیروی ابتکار و ابداع به او میبخشد. قصههایی که کودکان میخوانند و میشنوند اثری عمیق در فکر و روحیهی آنان میگذارد و آنها را برای رویارویی با مسائل مربوط به رشد و معاشرت با دیگران آماده میسازد و نیز در درک و فهم مشکلات زندگی آنها را یاری میدهد. قصه ، به ویژه در زمینههای زبان آموزی و آموختن کلمات تازه به کودکان نقش قاطعی دارد. قصه گویی در مجموع دارای سه ارزش مهم است : اول اینکه قصه گویی از روی میل و علاقه، تصویرهای ذهنی و تجسم فکری را جهت می دهد و به تخیل قصه گو و شنونده دامن می زند. دوم اینکه قصه گویی کمک می کند کودکان سنت ادبیات شفاهی را درک کنند و گذشته را بفهمند. و بالاخره نکته سوم اینکه قصه گویی به بزرگسالان فرصت می دهد پای کودکان را به میدان تجربه های ادبی بکشانند بی آن که الزاما پایبند به کتاب باشند.
* مادرانی که برای کودکان خود قصه می گویند و این کار را با اشتیاق و علاقه و مبتنی بر اصول صحیح انجام می دهند باید مطمئن باشند کار آن ها کارکردهای بسیار تاثیر گذاری بر شخصیت کودکانشان دارد که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1)کمک به پرورش قدرت بیان و عواطف و افکار: بچه ها دوست دارند قصه هاي شنيده شده را دوباره بشنوند. بازگويي قصه هاي شنيده شده فايده هاي بسياري دارد، زيرا علاوه بر پرورش قدرت حافظه، قدرت بيان بچه ها را نيز تقويت مي كند. بازگو كردن قصه هاي شنيده شده مهم ترين تمرين در پرورش قدرت بيان و تكلم بچه ها است. كودكان طبيعتاً از شنيدن قصه لذت مي برند، زيرا جريان يك زندگي ناشناخته و ماجرايي عجيب را در آن تعقيب و كشف مي كنند. قصهها، کودکان را با واژهها، اصطلاحات، ضرب المثل ها و... آشنا میسازند و به همین دلیل نقشی مهم و جدی در زبان آموزی ایفا میکنند. در کنار قصهگویی میتوان از کودک خواست تا کلمه یا کلماتی را تکرار کند یا مثلاً بگوید که قهرمان از کجا حرکت کرده ، نامش چه بوده، چه چیزی دیده، چه گفته و...، با این تکرارها که البته نباید حرکت و سرعت قصهگویی را کند و یا تحت تأثیر قرار دهد، میتوان به کودک کمک کرد تا کلمات را بیان کرده، به خاطر سپرده و اگر احیاناً اشتباه یاد گرفته باشد تصحیح کند. با این ویژگی، قصه فرصت خوبی برای اصلاح لغزشها و اشکالات زبانی کودکان است.
2)تقویت و پرورش نیروی تخیل و حس زیبایی شناسی در کودک : در قصهها عنصر تخیل بسیار قوی و مؤثر است. بسیاری از قصهها دارای عناصر تخیلی هستند. تخیل کودک با شنیدن و خواندن داستان پرورش مییابد. گاه دیده شده است که کودک در بیان داستانی که شنیده است به دخل و تصرف میپردازد یا داستانی بر همان مبنا میسازد اگر این تخیل جهت داده شود، کشف استعداد کودکان در زمینههای ادبی و هنری هموار میشود. قصه گویی یکی از بهترین راههای کشف توان و استعداد کودکان است. قصه ها به کودکان این اجازه را می دهند که از طریق تخیل دنیای جدیدی را تجربه کنند و همچنین باعث یادگیری و شناخت شخصیت ها، رویدادها، تعارض ها، راه حل ها شوند و حتی در شکل گیری اصول اخلاقی و شخصیتی کودکان بسیار نقش دارد به طوری که بسیاری از افراد، از داستان های دوران کودکی شان به عنوان رویایی تکرار ناپذیر یاد می کنند.
3)تحریک قوهی ابتکار، ابداع وخلاقیت : در قصه گويي، کودکان امكان دخالت و اعتراض دارند، قصه گو را به خودشان نزديك مي بينند و به خود اجازه مي دهند كه وسط صحبت او بدوند و با گفتن خاطره يا سؤالي نظر خود را مطرح كنند يا چيزي را كه متوجه نشده اند دوباره بپرسند تا بهتر بفهمند. چنین امكانی ، در پرورش استعدادها و قدرت خلاقيت بچه ها تأثير زيادي دارد. اکثرکودکان پس از شنیدن داستان ، گاه خود به داستان گویی میپردازند یا با اسباب بازیهای خود داستان را نمایش میدهند یا به تغییر بخش هایی از داستان میپردازند و بنا به علاقه و دنیای خاص خود نامها یا صفحهها و حوداث داستان را تغییر میدهند. گاه نیز رفتارهای بدیع و مبتکرانه در کودک دیده میشود که محصول قصههای شنیده یا خوانده و یا دیده شده است.
4)تعامل اجتماعی و رشد اعتماد به نفس: اگر کودکان در جریان قصه فعال باشند و حتی بعد از گفتن قصه از آنها درخواست شود که قصه را تعریف کنند، زمینهای فراهم خواهد شد که با برقراری ارتباط بین سخن گفتن و بیان احساسات، شیوههای ارتباط با دیگران را تمرین کنند. این شیوه به ویژه برای کودکان خجالتی و انزوا طلب بسیار موثر است. قصه ها موجب متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فراگرفته وباعث آشنایی با مشكلات و مسائل زندگي و کسب مهارت هاي اجتماعي می شوند.
5)تقویت حس کنجکاوی: قصهها به دلیل زنجیره حوادث، کودکان را وادار میکنند که به تعقیب حوادث بپردازند و یا آنچه را که در قصه شنیده در دنیای بیرون جستجو کنند. در یک قصه علمی به خوبی میتوان زمینه کنجکاوی در بیرون را فراهم کرد. مثلاً اگر قهرمان یک قصه، کودکی است که در جنگل گم شده و از ستارهها یا نشانههای طبیعت، جهت را پیدا میکند ، میتوان از کودک نیز خواست تا به همین شیوه جهتیابی کند. کودک پس از شنیدن داستان انگیزهی بیشتر وکنجکاوی افزونتری برای انجام چنین کاری خواهد داشت. این نکته گفتنی است که ما از نیرو و انگیزهای که داستان در کودکان ایجاد میکند معمولاً بهرهگیری و استفاده نمیکنیم.
6)انتقال مفاهیم: قصه به دلیل کشش، زیبایی و انگیزش کنجکاوی میتواند بسیاری از مفاهیم را به دنیای کودک انتقال بدهد. روش غیر مستقیم انتقال مفاهیم نه تنها باعث جذب بهتر و سریعتر مفاهیم به ذهن و زبان کودک میشود که فهم آنها را عینیتر و سادهتر میسازد. به همین دلیل میتوان داستان را از جدیترین و بنیادیترین روشهای انتقال مفاهیم به دنیای مخاطب به ویژه کودکان دانست. به عنوان مثال داستانهای علمی در همین جهت ساخته و پرداخته میشوند.
7)اصلاح رفتارها: قصهها با بیانی غیرمستقیم کودک را به اصلاح رفتار دعوت میکنند. قصه به کودکان و بزرگسالان میآموزد که چگونه باید باشند. چون در قصهها همسان سازی و انطباق با قهرمان یا قهرمانان قصه فراهم میشود. بنابراین اصلاح رفتار طبیعیتر، سریعتر و بهتر اتفاق میافتد. بسیاری اوقات دیده شده است که کودک بلافاصله نقش قهرمان داستان را بازی میکند. این ویژگی در قصههای تلویزیونی محسوستر است. قصهها میتوانند به اصلاح بهبود و تغییر رفتار کمک کنند. در نظام سنتی قصهگویی، نتیجهگیریهای پس از قصه عمدتاً به همین معنا و قصد بوده است. به عبارت دیگر مقصد قصه، عبرت آموزی بوده است و تردیدی نیست که اگر در پایان قصه، باب موعظه و نصیحت باز نشود و قصه خود آموزنده و عبرت آموز باشد، چنین تأثیری را به صورت پیدا و پنهان در رفتار کودک خواهد داشت.
8)انتقال فرهنگ وآداب ورسوم: قصه ها عامل انتقال میراث فرهنگی و پیوند میان امروز و گذشته میباشند. کودکان با شنیدن قصهها به آرمانها، آرزوها، رنجها و شادیها، باورها و نوع زندگی گذشتگان پی خواهند برد. گویی، قصهها پلی هستند که کودکان امروزی را به ژرفای گذشته برده و نوعی آموزش تاریخی نیز محسوب میشوند زیرا از لابهلای قصهها، تصویری از گذشته فرا روی خواننده یا شنونده قرار میگیرد.
9)آماده ساختن کودک برای دریافت پیامهای اخلاقی و انسانی : قصهها در طرح فضیلتها و بایستههای رفتاری یا تخطئه و نفی ضدّ ارزشها و رفتارهای زشت و ناروا تأثیری ژرف دارند. از دیر باز تاکنون، و در همه ملتها و اقوام این ویژگی از شاخصترین خصوصیات داستانها و داستانگویان بوده است. دعوت به راستگویی، شجاعت، انسان دوستی، بخشندگی، کمککردن حتی به حیوانات، پرهیز از دروغ، خیانت، دورویی، ترس، خساست، ناپاکی، ظلم و دیگر رذیلتهای اخلاقی، محور و موضوع بیشترقصه ها و داستانها در ملل گوناگون است.
...............پرسش و تمرین................
1) دوازده ارزش و کارکرد برای قصه گویی در ابعاد تربیتی ، آموزشی ، فرهنگی و اجتماعی ذکر کنید.
2) قصه گویی برای کودکان چگونه موجب تقویت قوه تخیل و خلاقیت در آنان می شود؟با ذکر چند مثال توضیح دهید.
3) برای کودک خود قصه ای با محتوای علمی یا تاریخی بگویید و از او بخواهید برداشت های خود را از قصه ای که شنیده برایتان توضیح دهد.
4) مسایل و مشکلات کودک خود را (هرچند جزیی باشد) فهرست کنید و متناسب با آنها قصه هایی قهرمان محور(دارای یک قهرمان جذاب) با محتوای تربیتی و آموزشی برای او بگویید. سپس با دقت خاصی در یک فرایند یک ماهه رفتار و گفتار او را با دقت در نظر بگیرید وکوچکترین تغییرمثبت و اصلاح را یادداشت کنید. بدون شک به نتایج جالبی خواهید رسید.
· مادرم، قصه بگو
تمام آنچه تا کنون گفتیم مقدمه ای بود تا به اصلی ترین محور قصه گویی یعنی "قصه گو" برسیم. اگر قصه گو با زبان و دنياي بچه ها آشنا باشد و منطق آنها را بپذيرد ، مي تواند با بهره گيري از فنون قصه گويي ، بذر تمام ارزش هاي بزرگ و كوچك اخلاقي و انساني را در كودكان بكارد. شما مادران عزیز قصه گو باید بدانید که تمام جذابت و تاثیرگذاری قصه به نقش شما بستگی دارد ، و اگر شما نقش خود را درست ایفا نکنید زیبا ترین قصه ها نیز تاثیری در فرزند دلبندتان نخواهد داشت . برهمین اساس قصد ما از ارایه این کتابچه به شما و تاکید بر رعایت و تمرین موارد اشاره شده در آن ، صرفا توانمند سازی شما در قصه گویی و داستان گویی است. با خواندن و تمرین اصول قصه گویی می توانید تبدیل به یک مادر قصه گو شوید و چنانچه علاقه بیشتری به قصه گویی داشته باشید بسته به مطالعه و تمرین و پشتکارتان می توانید به یک قصه گوی حرفه ای تبدیل شوید و نه تنها برای کودک خود بلکه در جمع کودکان و نوجوانان خانواده های فامیل و آشنا و حتی بچه های مهد کودک و مدرسه قصه بگویید. به هرحال یک قصه گوی خوب و ایده آل باید دارای برخی ویژگی ها یا حداقل چند ویژگی ازجمله بیان خوب و شیوا ، لحن مهربان ، علاقه ذاتی به مطالعه و خواندن داستان ، علاقه به قصه گویی وتسلط بر درست خوانی داشته باشد.تمرین، تسلط ، قصه شناسی و شناخت دنیای کودک نیزازضرورت های کار قصه گویی هستند. اما برای یک قصه گوی حرفه ای بودن فقط این ویژگی ها کافی نیست.در این زمینه توجه به نکات زیر نیز ضروری می باشد.
1) تسلط بر روانشناسی رفتار: مادرقصه گو یک روانشناس کودک است و به همین دلیل باید به نکات تربیتی وروانشناسی دقت داشته باشد.به عنوان مثال فاصله و رابطه ی عاطفی قصه گو با کودک بسیار مهم و نوع نگاه ، لبخند و نحوه ارتباط مادربا کودک در فرایند قصه گویی بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده است. احساسات قصه گو آنچنان باید باشد که کودک علاقه ، درک ، فهم و لذت قصهگو را از بیان قصه احساس کند. در حین گفتن قصه از فضای قصه بیرون نرود. قطع کردن قصه، گفت وگو با دیگران، خوردن و هر کار دیگری جز جریان قصهگویی، سوءظن کودک در بیعلاقگی یا کم توجهی قصه گو را بر میانگیزد. در واقع حرکات قصهگو بسیار مهم و تأثیرگذار است. با تغییر صدا به تناسب شخصیتها، قصه جالبتر، شیرینتر و دلپذیرتر می شود. از حرکات اضافی که در جریان قصه وقفه ایجاد میکنند باید پرهیز کرد. قصه گو باید صبور و با حوصله باشد. شتاب داشتن برای تمام کردن داستان ، یعنی بیعلاقه و بیتوجه بودن به احساسات کودکان. اگر کودک در لابهلای قصه، پرسشهایی طرح کند نباید بیحوصله و یا عصبانی شوید و اگر کودک نکتهای را متوجه نشده است باید کوتاه و واضح توضیح دهید. در قصه گویی حتی ظاهر مناسب، لباس، آراستگی و پاکیزگی ظاهری اهمیت دارد.اگر قصه گو قصه خوانی میکند، نحوهی گرفتن کتاب، ورق زدن، نگاه کردن و خواندن نیز مهم است، چون با آموزش غیر مستقیم ، کودک یاد میگیرد که با کتاب چگونه برخوردی داشته باشد یا چگونه مطالعه کند.
2) تسلط بر لحن و کلام: قصه گوي خوب، به كلمه ها تسلط كامل دارد و از ارزش آنها با خبر است. او مي تواند روي شنونده اثر بگذارد. قصه گوي خوب به استفاده درست از صفت ها و قيدها توجه دارد و از نيروي ايهام، به هنگام گزينش كلمه هاي خود آگاه است. او مي داند كه به هنگام گفتن داستان مي تواند با كلمه ها حس لمس كردن، چشيدن و بوييدن را منتقل كند. هم چنين مي داند كه مي تواند با كلمه ها رنگ ، جنس و حتي دما را چنان توصيف كند كه شنوندگانش را به دنبال قصه خود بكشاند. قصه گو تصويرگري است كه به جاي رنگ از كلمه ها استفاده مي كند. كار قصه گو تنها آگاه بودن از نيروي اعجازانگيز كلمه ها و آنچه با خيال كودك انجام مي دهند، نيست، بلكه قصه گو نگران چگونگي رسيدن اين كلمه ها به گوش شنونده نيز هست . او مي داند كه صدايش در رساندن مؤثر كلمه هاي انتخاب شده به گوش شنونده عامل مهمي است. قصه گوي خوب همواره از دام يكنواختي مي گريزد و از تمامي زير و بم ها و طنيني كه صدايش مي تواند به وجود آورد استفاده مي كند. اگر نتوان با استفاده ي مؤثر از صدا به طور دقيق مفاهيم و حالت ها را آفريد ، دست كم مي توان اثر آنها را مشخص تر كرد.ابزار اصلي قصه گو براي انتقال داستان به شنونده، صدا و كلمه هايي است كه ادا مي شود. اگر قصه گو در استفاده ي مؤثر از كلمه ها و صداي خود دقت كافي نداشته باشد، حتي بيان بهترين و هيجان انگيزترين داستان ها هم ضعيف از كار درخواهد آمد. لحن و حرکات قصه گو هر چه به انتهای قصه نزدیک می شود باید آرامش بخش تر باشد.
3) تسلط برتغییر چهره و حرکت: به طور كلي رفتار، به ويژه چهره قصه گوي خوب كمك بسيار مؤثري به شنونده مي كند. شنونده ضمن اين كه به كلمه هايي كه به تصاوير داستان جان مي بخشد توجه دارد، در تمام مدت به قصه گو نيز چشم مي دوزد. چهره ي قصه گو اغلب آيينه تمام نماي آن قصه است و به آنچه شنونده مي شنود، جان مي بخشد. قصه گوي خوب بايد چهره اي قابل انعطاف داشته باشد تا اخم و لبخند ، ترس و بيم و ساير عواطف را نشان دهد و بر تأثير قصه گويي بيفزايد.حالات چهره بايد منطبق بر حالت هاي داستان باشد و هرگز نبايد به كاريكاتور تبديل شود مگر آن كه داستان چنين ايجاب كند.حركات بايد طبيعي باشد، نه برنامه ريزي شده. به جاي اداها و حالتهاي اضافه و تمـــرين شده اي كه معمولاً درگذشته به عنوان فن بيان آموخته مي شد، بايد حركت ها خودانگيخته باشد تا به تأثير قصـــه بيفزايد. در هر حال، در يك قصه گويــــي موفق، چهره چيزي است كه مي تواند در بيان بهتر قصـــه، به قصه گو كمك كند، ولي نبايد بيش از ساير جنبه هاي اين هنر به آن توجه كرد.
4) چشــــم ها و نگاه قصــــه گـــــو:چشم هاي قصه گو نقطه تمركز به شمار مي آيد؛ زيرا شنوندگان براي كشف نشانه ها، احساس حالت عاطفي و اطمينان از صداقت قصه گو در تمام مدت قصه گويي بر آن چشم مي دوزند. قصه گو نيز با کودک و شنوندگانش رابطه اي چشم در چشم دارد. اين نگاه اوست كه کودکان و شنوندگانش را به قصه متصل مي كند و به آنها مي گويد كه اين داستان فقط براي آنهاست. قصه گوي ماهر، در طول قصه با گرداندن نگاهش از فردي به فرد ديگر، با شنوندگان رابطه مستقيم چشم در چشم برقرار مي كند. در مواردي مثل اوج گيري داستان يا نقطه ي اوج، قصه گو چشم هاي خود را روي يك شنونده يا روي يك گروه از شنوندگان متمركز مي كند، درست مثل اينكه آن بخش به خصوص فقط به آن گروه تعلق دارد. اين شيوه اغلب سبب تأكيد بيشتر بر آن قسمت مي شود و اثر عاطفي آن را برجسته تر مي كند. البته قصه گو فقط گاه گاهي از اين شيوه استفاده مي كند، زيرا توجه بيش از اندازه به بعضي از شنوندگان مي تواند عاملي براي بي نظمي باشد. قصه گو گاهي مي تواند در حالي كه تأثير خود را هم چنان حفظ مي كند چشم از چشم شنوندگان برگيرد و نگاه خود را وراي آن ها، به كوهي خيالي يا قلعه اي كه در داستان توصيف مي كند ، بدوزد. او مي تواند با شنوندگان رابطه مستقيم و چشم در چشم برقرار نكند و نگاه خود را به طور مؤثر بر صحنه هاي خيالي و جزئيات رنگارنگ متوجه سازد. اين عمل اغلب سبب مي شود كه تماشاگران براي درك كردن صحنه هايي كه قصه گو توصيف مي كند نگاه او را دنبال كنند. همچنين شيوه درست براي زماني كه قصه گو بايد مكالمه ميان دو يا چند شخصيت داستان را انجام دهد، اين است كه جاي اين شخصيت هاي خيالي مشخص شود و مكالمه مستقيم ميان آنها به وسيله حركت دادن نگاه از جايي به جاي ديگر صورت گيرد. اگر موقعيت سر نيز همگام با حركت هاي چشم تغيير كند، تأثير آن بيشتر خواهد بود.
...............پرسش و تمرین................
1) چرا یک قصه گو باید اطلاعاتی نسبی از روانشناسی رفتار داشته باشد؟
2) چگونه یک قصه گو می تواند با لحن و کلام خود موجب جذابیت قصه و جلب توجه کودک شود؟